هربار به تو فکر می کنم 
یکی از دکمه هایم شل می شود 
انقراض آغوشم یک نسل به تأخیر می افتد 
و چیزی به نبضم اضافه می شود 
که در شعرهایم نمی گنجد 
کافیست ترا به نام بخوانم 
تا ببینی لکنت عاشقانه ترینِ لهجه هاست 
و چگونه لرزش لب های من 
دنیا را به حاشیه می برد 
دوستت دارم 
با تمام واژه هایی که در گلویم گیر کرده اند 
و تمام هجاهای غمگینی 
که به خاطر تو شعر می شود 
دوستت دارم با صدای بلند 
دوستت دارم با صدای آهسته 
دوستت دارم 
و خواستن تو جنینی است در من 
که نه سقط می شود 
نه به دنیا می آید ...

 

شاید تو

سُکـوت میـان کلاممــ ـ ـ بـاشـے...

دیـده نمی شوی!

امـــا مـن، تـو را اِحسـاس مـے کنمـ ...

شایــد تــو...

هَیاهـوی قلبـمــ ـ ـ بـاشـے ...

شنیـده نمـے شوی...

امـا مـن، تـو را نـفس مـے کشمـ ـ ـ ... دیوانه وار

تو آن فرشته ای که وقتی در فصل پاییز راه می روی
برگ درختان انتظارمی کشند زود تر از دیگری پاهایت را بوسه بزنند . . .

شاید با هم بودن سخت تکرار شود 

اما به یاد هم بودن را هر لحظه می توان تکرار کرد

� این رشته سر دراز دارد �

این قافیه قصد ناز دارد

نبض غزلم نمی زند باز

انگار به تو نیاز دارد ...

 

 

میدونے قشنگتریـטּ احساسـ چہ وقتیہ؟

وقتے برمیگردے یواشڪے بہ عشقتـ نگاهـ ڪنے

مے بینے ڪہ اونمـ داشتہ بهتـ نگاهـ میڪردهـ 

به آنهایی فکر کن که هیچگاه فرصت آخرین نگاه و خداحافظی را نیافتند. 
: به آنهایی فکر کن که در حال خروج از خانه گفتند : 
"روز خوبی داشته باشی"، و هرگز روزشان شب نشد. 
... 
:به بچه هایی فکر کن که گفتند : 
... "مامان زود برگرد"، و اکنون نشسته اند و هنوز انتظار می کشند. 
به دوستانی فکر کن که دیگر فرصتی برای در آغوش کشیدن یکدیگر ندارند 
و ای کاش زودتر این موضوع را می دانستند. 
به افرادی فکر کن که بر سر موضوعات پوچ و احمقانه رو به روی هم می ایستند 
و بعد "غرور" شان مانع از "عذر خواهی" می شود، 
و حالا دیگر حتی روزنه ای هم برای بازگشت وجود ندارد. "دیروز" 
گذشته است؛ 
و 
"آینده" 
ممکن است هرگز وجود نداشته باشد. 
لحظه "حال" را دریاب 
چون تنها فرصتی است که برای رسیدگی و مراقبت از عزیزانت داری. 
اندکی فکر کن ...!

کاش حرفامو از چشمام میخوندی...

کاش یک لحطه شونه هامو زیر هجوم غم ها میدی ک داری له میشه

من مقصرم؟

لعنت به همه قانون های دنیا...